وظايف دانشجويان کمونيست

١- دانشگاه در کشورهاى استبدادى محلى براى رشد کمونيسم است. سياست سرکوب حکومتهاى سرمايه دارى تنها وقفه اى دراين واقعيت ميتواند ايجاد کند. دانشگاهها در انقلاب ۵٧ مرکز قدرتمند چپ موجود جامعه بود و تنها با سرکوب خونين "انقلاب فرهنگى" سروش و شرکا توانستند اين وقفه را ايجاد کنند. کشتار دانشجويان مبارز و کمونيست در متن موج اعدامها و سرکوب انقلاب ۵٧، نهايتا نتوانست "پيوند حوزه و دانشگاه" را عملى کند. دانشگاه اسلامى نشد. دانشگاه اصلاح طلب نشد. دانشگاه پست مدرنيست نشد. در کشورهاى غربى عمدتا دانشگاه محيطى براى تربيت کادر و عنصر متناسب با ساختارهاى سياسى و اجتماعى محافظه کار است. دليل اين را امر بايد در تناسب قواى طبقاتى چپ و راست در جامعه و افق کمابيش مسلط از زندگى و آينده و نرمهاى اجتماعى ديد که دوران دانشگاه يک مرحله آنست. اين موقعيت در کشورهاى اختناق زده و در متن بيحقوقى سياسى و اجتماعى مردم و فقر و ناامنى اقتصادى، زمينه تمايل حرکت و اعتراض دانشجويان را به کمپ چپ جامعه و اعتراض راديکال سوق ميدهد. عروج مجدد تمايلات سوسياليستى در دانشگاه در دل اختناق و سرکوب تنها اين حکم پايه اى را اثبات ميکند که دانشگاه بويژه در کشورهائى مانند ايران محلى براى رشد کمونيسم و عقايد آزاديخواهانه و آوانگارد است.

٢- دانشگاه در عين حال محيطى علمى براى شناخت و کسب دستاوردهاى فکرى، نظرى، فرهنگى، آموزشى، علمى، سياسى و اجتماعى بشريت است. وجه مشخصه محيط آکادميک تقابل با جهل و خرافه و عقب ماندگى سياسى و اجتماعى، اتکا به علم و تفکر و توانائى بالفعل بشر، و لاجرم اخذ قالبهاى انديشه انتقادى و آرمانگرايانه است. برآمد اعتراض راديکال در دانشگاه در کشورهائى مانند ايران، محصول ضرب شدن انتقاد اجتماعى و آرمانگرائى در واقعيت عينى جامعه اى است؛ که بقايش را به خرافه و اختناق و مذهب و ناسيوناليسم و فقر و استثمار متکى کرده است. به اين اعتبار اعتراض و تحرک دانشجوئى در شرايط امروز ايران، تنها ميتواند بعنوان بخشى پيشرو از يک جنبش وسيع اجتماعى و طبقاتى عليه وضع موجود پيش برود. اما نقد راديکال کارگرى نه تنها نقد به وضعيت موجود است و نه تنها نقد در ميان دانشجويان است. دانشگاه، بعنوان بخشى از جامعه، حامل گرايشات اجتماعى و تعلقات طبقاتى و محصولات سياسى آنهاست.

٣- دانشگاه و دانشجو بخشى لاينفک از جامعه و سوخت و ساز سياسى آن است. به اين اعتبار "جنبش دانشجوئى" ترمينولوژى و عنوان دقيقى نيست. تحرک سياسى در دانشگاه همواره انعکاسى از جدالهاى پايدارتر سياسى و طبقاتى در جامعه است. قشر دانشجو هويت واحد طبقاتى ندارد، منفعت استراتژيک واحد ندارد. دانشجو طبقه نيست، اما منعکس کننده اهداف و تعارضات طبقاتى در جامعه است. دانشجو به مثابه شهروند و عضوى از طبقات و جنبشهاى سياسى و اجتماعى، و با توجه به خصلت موقتى هويت دانشجوئى، همان افق و اهداف سياسى و تمايلاتى را دنبال ميکند که در سطحى پايه اى تر جنبشهاى اجتماعى مختلف در جامعه دنبال ميکنند. "جنبش دانشجوئى" – اگر صرفا با منافع و مطالبات رفاهى خود ويژه دانشجو تبئين نشود- جنبشى نيست که به اعتبار دانشجو بودن و منافع استراتژيک و سياسى دانشجو بعنوان يک حرکت پايدار تبئين شود.

۴- هويت سياسى جنبش دانشجوئى نيز هويتى پايدار و منعکس کننده شيوه زندگى و موقعيت دانشجويان نيست. بلکه هويتى است دورانى، بخشا سيال و در حال تکوين. هويت جنبش دانشجوئى در هر دوره تابعى از موقعيت و مشخصات سياسى و نقد اجتماعى- طبقاتى در جامعه است. زمانى دانشگاه با مبارزه ضد شاهى و ديدگاههاى ضد امپرياليستى ناسيوناليسم چپ خود را تعريف ميکرد. چپى که نقدش به وضع موجود از "ريخت و پاش سرمايه دارى"، "وابستگى"، "وجود صنايع مونتاژ"، فراتر نميرفت و مدافع "بورژوازى ملى" و آرمانهاى ناسيوناليستى و رفرميستى بود. امروز نقد چپ جامعه نقدى کارگرى و ضد کاپيتاليستى است و لاجرم اعتراض دانشجو بيانى از اين داده اجتماعى و طبقاتى است. تجارب قريب سه دهه حاکميت جمهورى اسلامى، آمدن و رفتن انواع ديدگاههاى اسلامى و ناسيوناليستى در دانشگاه، بن بست و شکست عملى خط دوم خردادی اصلاح رژيم، بن بست و شکست پست مدرنيسم و افق اميد به بالا، و مهمتر؛ واقعيات سياسى و اجتماعى جامعه ايران مانند فقر و اختناق و شکاف عظيم طبقاتى، از دانشگاه سنگرى براى مبارزه ميسازد. سنگرى که پرچم آمال و آرزوهاى پيشرو جامعه را بازتاب ميدهد.

۵- تحرکات روز افزون در دانشگاههاى ايران در سالهاى اخير پايان يکدوره را اعلام ميکند. پايان دوران تاريک سرکوب گسترده چپ و انزواى آن، پايان رکود و پراکندگى و سرخوردگى ناشى از سرکوب انقلاب، پايان قالب زدن انديشه و نقد و حرکت دانشجو در چهارچوب جناح هاى حکومتى، پايان بروبياى افکار و تئوريهاى توجيه گر وضع موجود، پايان قدر قدرتى راست افراطى، پايان دوران رخوت و نااميدى، پايان افقهائى که با خصوصيات ايندوران منطبق بودند. پايان ايندوره و عروج نسلى اميدوار و مدرن که بدهى خاصى به اين تاريخ ندارد، تلاطمات اجتماعى و طبقاتى در جامعه، و عروج مجدد نقد کمونيستى و کارگرى، زمينه اجتماعى تحرکات و رشد اعتراض پيشرو در دانشگاهها است. نقد کارگرى و ضد کاپيتاليستى و مارکسيستى به وضعيت موجود را کمونيسم کارگرى نمايندگى ميکند. کمونيسم کارگرى بستر اصلى نقد سوسياليستى وضعيت موجود است و امروز هر حرکت آزاديخواهانه و برابرى طلبانه در جامعه، گوشه اى از اين نقد اجتماعى کارگرى را منعکس ميکند. دانشگاه بعنوان يک مرکز فعال فکرى و سياسى بيش از هر مکان ديگر اين ديدگاهها را بازتاب ميدهد. کمونيسم کارگرى منصور حکمت در شکل دادن و تکوين نسل جديد سوسياليست نقش اساسى داشته است.

اين روند اما بايد در سطوح مختلف تثبيت شود؛  

١- تبئين استراتژى سياسى
استراتژى سياسى قطب نماى فعاليت و پيشروى هر جنبش اجتماعى است. کمونيسم کارگرى در ايران براى سرنگونى رژيم اسلامى، الغا نظام سرمايه دارى و برپائى يک حکومت کارگرى مبارزه ميکند. استراتژى سياسى چپ در دانشگاه نميتواند از استراتژى طبقه کارگر و سوسياليسم کارگرى بطور کلى جدا باشد. حکومت اسلامى را دانشجو به تنهائى نميتواند سرنگون کند. سرنگونى امر جامعه و طبقه کارگر و احزاب سياسى است. حتى تامين و تحميل آزاديهاى سياسى محصول تحرک عمومى تر و راديکال و انتقادى در جامعه است. دانشگاه بايد تريبونى براى اعلام و برجسته کردن خواستهائى باشد که اردوى آزادى و برابرى و سوسیالیسم مطرح ميکند. دانشگاه بايد نوک تيز و فشرده اعتراض سوسياليستى و حرکت سلبى عليه قدرت فائقه و نيروهاى متعدد کمپ راست بطور کلى باشد. استراتژى سوسياليستى در دانشگاه متکى به تقويت گرايش راديکال و سوسياليستى در جنبشهاى اعتراضى مختلف است. ارکان اساسى اين استراتژى نقد موانع اين جنبشها، معرفى و تقويت خواستهاى جنبشهاى آزاديخواه و برابرى طلب، توده گير کردن مبانى نقد سوسياليستى در هر قلمرو معين، ايفاى نقش بعنوان جنبشى آوانگارد، و تثبيت سنتى سوسياليستى در حرکت و تشکل و اعتراض دانشجوئى است.

يک رکن مهم اين استراتژى نمايندگى نسل جديد و تصويرش از آينده است. دانشجويان پيشرو بخش آگاه اين نسل هستند. نسل جديد جمهورى اسلامى را نميپذيرد. ضد تبعيض و ضد مذهب بودن، برابرى طلب بودن، مدرنيست و غربى بودن، ويژگى اکثريت عظيم نسل جديد است. جناح چپ و مشخصا کمونیسم کارگری نماینده حرکت و اعتراض دانشجوئى و انعکاس کاراکتر سياسى اين نسل است. اگر چهارچوبهاى حکومتى و ظرفيتهاى مشابه در اپوزيسيون راست که تداوم وضع موجود فرض پايه اى اش است، نميتواند افق نسل جديد جامعه ايران باشد، آنوقت چپ ترين نقد به نظام موجود، يعنى کمونيسم و سوسياليسم و برپائى جامعه اى آزاد و برابر و انسانى، ميتواند و بايد به افق اين نسل و سنت مبارزاتى اش در دانشگاه تبديل شود. فى الحال در دانشگاههاى کشور اين نقد سوسياليستى و کمونيستى کارگرى خود را در اعتراض و خواستهاى دانشجويان بازتاب ميدهد.

يک رکن ديگر استراتژى سوسياليستى در دانشگاه دفاع از آزادى و برابرى زن و مرد و نفى نظام آپارتايد و قوانين مترتب برآن است. مسئله زن يک خصوصيت مهم هر تحول سياسى در ايران است. هجوم زنان به دانشگاه جزئى از مقابله روزمره با آپارتايد اسلامى است. ميزان دانشجويان زن در ايران عليرغم تمام محدوديتهاى اسلامى يک شاخص ساده براى تشخيص اين تلاس اجتماعى است.  استراتژى سوسياليستى بايد توجه اکيدى به اين امر داشته باشد. انسان محورى کمونيستى و مخالفت با نفس تبعيض در الفبا و اصول سوسياليسم، بر توجه دقيق و ويژه به اين قلمرو تاکيد ميکند. براۍ هر ذره از حقوق و آزادى زن بايد جنگيد و زنان در اين جنگ فى الحال درگيرند. روشن است آزادى و برابرى کامل زن و مرد در نفى نابرابرى بنيادى اين جامعه پاسخ ميگيرد که تبعيض براساس جنسيت در خانواده و در جامعه تنها انعکاسى از اين نابرابرى بنيادى است.

٢- جدال برسر افکار و افق جامعه
دانشگاه يک سنگر جدال برسر افق جامعه است. هژمونى سياسى در هر جنبش اجتماعى  بدون داشتن هژمونى فکرى ممکن نيست. افقهاى راست در دانشگاهها شکست خورده اند. اما اين به معنى پايان ابراز وجود آنها در جامعه و دانشگاه نيست. مادام که جمهورى اسلامى و ارتجاع در ايران سر کار است، مادام که منافع عينى طبقات دارا و بخشهاى مختلف بورژوازى بعنوان سدى در مقابل اکثريت عظيم مردم عمل ميکند، افق راست در اشکال جديد و حتى "چپ" و زير چتر حمايتى قدرت فائقه در مقابل چپ صف آرائى ميکند. حتى اگر فاکتور سرکوب را موقتا ناديده فرض کنيم، راست در کليت آن تلاش ميکند چپ جامعه و کمونيسم و نقد سوسياليستى را به حاشيه براند. اعتراض راديکال اجتماعى و تقويت و تثبيت سنت اعتراضى آن در جامعه، نيازمند يک جدال بدون وقفه در قلمرو افکار و آراء است. دفاع از آرمان و آلترناتيو کارگرى براى آزادى جامعه، نقد نظريات و مکاتب ارتجاعى و دست راستى، نقد استراتژيها و سياستهائى که به عناوين مختلف اختناق و حاکميت سرمايه را تحکيم و بازسازى ميکنند، و تلاش برسر تبديل کمونيسم به افق جامعه، يک قلمرو تعطيل ناپذير جدال در دانشگاهها است.

دانشگاه نيازمند يک خانه تکانى از ميراث عقايد ارتجاعى و رنگارنگى است که؛ چه راسا در قاموس کلاسيک افکار و ايدئولوژيهاى دست راستى، و چه در لباس چپ و انواع سوسياليسم هاى بورژوائى و غير کارگرى، فلسفى و ايدئولوژيک، ناسيوناليستى و آوانتوريستى در دوره هاى مختلف ابراز وجود کرده اند. اين بدون بدست گرفتن قدرتمند سنت نقد مارکسيستى و کمونيستى کارگرى غير ممکن است. اگر قلب اين جنبش با هر اعتراض و اعاده حق و گردن نگذاشتن ميزند، مغز اين جنبش بايد متکى به کمونيسم مارکس و منصور حکمت و جدال براى تثبيت و توده گير کردن آن باشد. جدال فکرى براى سوسياليسم و کمونيسم با جدال فرقه اى نبايد يکى فرض گرفته شود. کمونيسم در دانشگاه بايد با بسترهاى اصلى تفکر بورژوائى در بيافتد و در اين متن هم خانواده هاى آنها را نيز در حاشيه بستر رسمى نقد کند. امروز در ايران نقد سرمايه و مدافعين سرمايه دارى، نقد ناسيوناليسم و شبه "ليبرال" هاى مذهب زده، نقد جنبش ملى اسلامى، نقد قوم پرستى و مذهب پاستوريزه و بقاياى ديدگاههاى منحط پست مدرنيستى که اجزا و آکتورهاى استراتژى نظم نوينى اند، نقد وارياسيونهاى آن در زبان "چپ" که زير پرچم دمکراسى و حقوق بشر سينه ميزنند، قلمروهاى اصلى مصاف فکرى اند.

٣- رهبرى و سازمان
اعتراض و حرکت دانشجوئى نيازمند يک رهبرى هم افق است. در شرايط امروز فعالين مختلفى در جلو صف اعتراض قرار ميگيرند، براى دخالت دانشجويان تلاش ميکنند، به اجتماعات جهت ميدهند، شعار و قطعنامه تهيه ميکنند، در مباحث شرکت ميکنند، و ابراز وجود چپ را بطور کلى در دانشگاه تامين ميکنند. اينها همه پيشروى است اما بشدت ناکافى است. اگر درپس هر موفقيت نتوان در ارتفاعى بلندتر قرار گرفت، تکرار همان موفقيت و تبديل آن به يک مناسبت ديگر پيشروى نيست، درجا زدن است. اعتراض و تحرک دانشجوئى امروز نيازمند عروج صفى از رهبران محبوب و توده اى و قابل اعتماد است. عروج اين صف اختيارى نیست بلکه امرى اجتماعى و پراتيکى و حاصل کار سازمانیافته است. رهبرى در متن يک مبارزه توده اى اعمال و تامين ميشود. مبارزه امرى علنى و اجتماعى است، به طريق اولى رهبرى سياسى مبارزات نيز همين خصوصيت را دارد. کسانى که به سوال و مشغله امروز اين جنبش پاسخ ميدهند، فعالينى که جهت و قطبنماى دانشجو را رقم ميزنند، رهبرانى که مورد اعتماد و پشتيبانى دانشجويان هستند، امنيت بيشترى دارند و بعنوان رهبران جنبش دانشجوئى در هر دوره برسميت شناخته ميشوند. يعنى توسط مجمع هاى دانشجويان بعنوان سخنگويان و رهبران خود برگزيده شوند. و اين ما را به تشکل ميرساند. مادام که وضعيت به روال امروز پيش رود، رهبران دانشجوئى بناچار در سطح محافل و نشريات باقى خواهند ماند و سنتى پايدار و سبک کارى توده اى شکل نخواهد گرفت. در فقدان مکانيزمهائى که اين ارکان؛ يعنى رهبرى و سازمان و دخالت آگاهانه دانشجو را تامين کند، اين خطر همواره وجود دارد که حرکت دانشجوئى به طرف آوانتوريسم و يا پاسيفيسم متمايل شود.  

۴- تشکل توده اى مستقل
امروز ايجاد سازمانهاى توده اى و مستقل از دولت دانشجويان يک ضرورت عاجل است. "جنبش دانشجوئى" در ايران، بدليل سرکوب سياسى و پادگانى کردن دانشگاهها، فاقد سازمان متحد کننده و دربرگيرنده دانشجويان است. سازمانى که متکى به يک سنت پايدار و فرهنگ فعاليت سياسى راديکال و پيشرو است. پيشروان و فعالين دانشجويان بايد به اين ضرورت پاسخ دهند و امر تشکل توده اى  دانشجويان را در دانشگاههاى کشور به مشغله و اولويت دانشجويان تبديل کنند. تشکيلات و سازمان علنى را بايد برپا کرد. تشکل هسته اصلى يک پيشروى پايدار و تثبيت دستاوردهاى تاکنونى است. در کشورهاى اروپائى به اقتباس از دمکراسى نيابتى، دانشجويان در "پارلمانهاى دانشجوئى" و نهادهاى مشابه متشکل ميشوند. وظايف اين نهادها بنا به ساختار سياسى موجود، تربيت کادر براى همين سيستم در فرداى پايان دوران دانشگاه است. موضوعاتى مانند خواستهاى رفاهى دانشجوئى، عليرغم توجه به آنها، جايگاه اساسى در کل استراتژى و کارکرد اين تشکلها ندارد. اين الگوها که خود را در قالب اتحاديه ها و کنفدراسيونها و پارلمانهاى دانشجوئى متجلى ميکند، در جامعه اختناق زده و سيستم سياسى در ايران و کشورهاى موسوم به "جهان سوم" فاقد موضوعيت عملى و اجتماعى است. دانشگاه ها در ايران به تشکلى نياز دارند که اولا، وسيعترين توده دانشجو را در خود متشکل کند. ثانيا، توده دانشجو را با عمل مستقيم و دخالت مستمر در امر خويش به ميدان آورد. ثالثا، رابطه اى ديناميک با سوخت و ساز سياسى جنبشهاى آزاديخواهانه و برابرى طلبانه در جامعه ايجاد کند. بعنوان بخشى از جامعه از آنها تاثير بگيرد و متقابلا در سير حرکت خود به انسجام و قدرت آنها بيافزايد. به اين اعتبار نام تشکل اهميت درجه اول را ندارد، هرچند نامى که مختصات اين راديکاليسم توده اى را بازتاب دهد، وجه معرفه بهترى براى آن است. اتحاد شوراهاى دانشجويان و جنبش مجامع عمومى دانشگاهها، که خود را با دخالت مستمر و توده اى و آزاد و برابر دانشجو مشخص ميکند و فاقد بورکراتيسم ذاتى ساختار اتحاديه اى و نيابتى است، و به اين اعتبار از وزن و قدرت بالائى در ميان توده دانشجويان برخوردار است، اشکال سازمانى مناسبترى براى تشکل دانشجويان است.

يک سوال ممکن است اين باشد که آيا ايجاد تشکلى که وسيعترين توده دانشجو را به عضويت ميپذيرد، عملا به يک ائتلاف و وحدت گرايشات سياسى و طبقاتى منجر نميشود؟ پاسخ اينست که اين تشکل حزب نيست، سازمان توده اى دانشجويان است. در چنين سازمانهائى گرايشات اجتماعى تعين فراکسيونى مى يابند. گرايشات اجتماعى وحدت نميکنند، بلکه در يک مکانيزم مبارزاتى و زنده و سياسى براى تامين هژمونى خود تلاش ميکنند. در اين سازمان دربرگيرنده دانشجويان که بايد به همت دانشجويان کمونيست پايه ريزى شود، چپ ها و سوسياليستها و آزاديخواهان وزنه بمراتب قويترى خواهند داشت. وضعيت امروز دانشگاهها همين را گواهى ميدهد. در فقدان چنين راه حلى، تنها ميتوان تشکلهائى مانند "دانشجويان مبارز" يا "اتحاديه دانشجويان چپ" و يا جمعهاى ويژه سوسياليستها و کمونيستها را تشکيل داد. اين نوع تشکلها ضرورى اند اما با تشکل وسيع و توده اى دانشجويان يکى نيستند. يک شوراى کارگرى يا مجمع عمومى کارگران يک مرکز صنعتى نميتواند صرفا تشکل دربرگيرنده کارگران سوسياليست باشد، بلکه ظرف تشکل کارگران است. اما ايجاد تشکلى که اهداف آزاديخواهانه اى دارد و توده دانشجو را در مکانيزم طبيعى خود وارد ميکند، اين امکان را به گرايش سوسياليستى ميدهد تا بجاى فعاليت و تلاش محفلى و ميکرو به فعاليت و تبليغات وسيع و ماکرو روبياورد. چپ را اجتماعى تر کند و هژمونى سوسياليستى را در دانشگاهها تثبيت کند. رهبران چپ در چنين مکانيزمى ايمن ترند. فعاليت موثرترى دارند. سنت سياسى و سازمانى قويترى را پايه ميگذارند. چنين تشکلى همزمان که مدافع پرنسيپهاى آزاد و انسانى است، راست را در ابعاد وسيع ميتوانند ايزوله کنند. تنها مرز يک تشکل مستقل دانشجوئى، نپذيرفتن عناصر وابسته به حکومت و نيروهاى اطلاعاتى و امنيتى و کسانى است که در سرکوب دانشجويان نقش داشته اند. چنين تشکلى ميتواند نشريه معتبرى را منتشر کند، پرچم دفاع از آزادى بيان را در مقابل اختناق بدست بگيرد، و تريبونهاى دانشجوئى را در مجامع عمومى دانشجويان معنى مادى و واقعى بدهد.     

۵- مطالبات رفاهى دانشجويان
يک موتور محرکه اعتراض دانشجويان در ابعاد وسيع، معضلات مشترک رفاهى آنهاست. امروز هزینه تحصیل و آموزش یکی از اقلام عمده زندگی است. براى دانشجويان کمونيست و سوسياليست اين نه امرى ابزارى، نه امرى "صنفى"، بلکه موضوعى مهم و قائم بذات در راستاى دفاع از حقوق و حرمت و آسايش دانشجو بعنوان يک انسان است. گرايش راست با "صنفى" ناميدن اين خواستهاى دانشجويان غير سياسى گرى را دامن ميزند و عملا سياستى ارتجاعى را تبليغ ميکند. برخى از گرايشات چپ نيز با تحقير تلاش دانشجو براى تحقق اين مطالبات همين ديدگاه را در شکل ديگرى دنبال ميکنند. براى سوسياليستها دفاع از معيشت و رفاه و محيط ايمن جزئى لاينفک از دفاع از آزادى و برابرى انسان بطور کلى است. زمانى گران شدن بليط اتوبوس محرک يک جرقه سياسى و اعتراض وسيع ميشد. يا اعتراض کارگر براى ندادن دستمزد بلافاصله و بنا به ماهيت دولت و مقابله آن با اعتراض کارگر به امرى سياسى تبديل ميشود. لذا تبئين ها و سياستهائى که از سازماندهى دانشجويان برسر مطالبات رفاهى دانشجو و آموزش رایگان شانه خالى ميکند، نگرشى غير سوسياليستى است. اين گرايش متوجه نيست که اين مجرائى است که دانشجو قدرت و تشکل جمعى خود را باز ميشناسد، ماهيت سازشکارانه گرايشات راست را ميشناسد، و حقانيت رهبرى سوسياليستها را اثبات ميکند. حضور در قلمرو دفاع از مطالبات رفاهى دانشجويان، بالا بردن توقع دانشجو از محيط زندگى و درس، داشتن امکانات لازم براى زندگى و فعاليت و تحقيق، مخالفت با محدوديتهاى تحميل شده و تلاش براى تغيير آن، خواست محيط ايمن تر و مرفه، و تلاش براى تحقق آنها يک قلمرو مهم متحد کردن و متحد نگهداشتن دانشجويان است.

۶- تلاش براى الغاى قوانين اسلامی در دانشگاهها
يک رکن فعاليت دانشجويان مقابله با فضاى موجود نظامى و مذهبى و آپارتايد رسمى و قانونى در دانشگاهها است. ترديدى نيست که جمهورى اسلامى فقط در دانشگاه قانون عوض نميکند. اما ميتوان بقدرت دانشجو اين قوانين را دوفاکتو و تدريجا الغا کرد. يعنى ميتوان دانشگاه را به آزادترين محيط سياسى ايران تبديل کرد. براى اين کار بايد در کنار برپائى جلسات و اجتماعاتى که دانشجو را به اين موضع براند که نبايد پذيرفت، مسائل متنوعى را هدف قرار داد؛ از جمله اعتراض به نظامى و امنيتى کردن دانشگاهها و خواست انحلال اين نهادها و بيرون راندنشان از دانشگاه. مقابله با جدا سازى و قوانين آپارتايد جنسى، زير سوال بردن مرتب نرمها و قوانين، مقابله با فرهنگ مردسالار در ميان دانشجويان. مقابله با سياست ضد علمى در فضاى آکادميک و شکستن تابوها. مقابله با مذهبى کردن محيط آموزشى و طرح خواست جدائى دين از دولت و از آموزش و پرورش. راه انداختن جنبش آزادى بيان و تبديل آن به يک ويژگى بديهى در دانشگاه. هويت دادن به اين فعاليتها با طرح شعارهائى مانند؛ دانشگاه پادگان نيست! دانشگاه حوزه و مسجد نيست! دانشگاه زندان زنان نيست! و غيره.

٧- تاکتيکهاى روز
سمتگيرى اجتماعى و طبقاتى دانشگاه ها، دفاع از چپ و سوسياليسم در جامعه، جدال برسر افق و راه حل کارگرى در جدال قدرت، تامين امر رهبرى و سازمان توده دانشجويان، و حضور فعال در مبارزه براى مطالبات رفاهى دانشجويان، ارکان مهم فعاليت سياسى در دانشگاهها براى تثبيت و پيشروى چپ است. اما اگر همه اين سطوح بتواند در اشکال مختلفى متحقق شوند، هنوز يک محيط سياسى و فعال نيازمند تلاش روزمره براى معنى کردن اين افق و استراتژى و زنده نگه داشتن دانشگاه بعنوان يک سنگر مبارزه سوسياليستى است. اين مسئله ما را به مقوله تاکتيک هاى روز ميرساند. تاکتيکهائى که به سوالات روز و اساسى در جامعه مربوط است و توجه جامعه را در ابعاد وسيع ترى بخود جلب ميکند. بايد تصريح کرد که تاکتيک براى جريان سوسياليستى تناقضى با اهداف و آرمان اجتماعى ندارد. ما نميتوانيم از دريچه تاکتيک مبشر سياستهاى ارتجاعى شويم. امرى که سنتا در ميان چپ اردوگاهى سابق مرسوم بوده است و تاکتيک برايشان به "پلتيک" تبديل شده است. براى کارگر و جنبش سوسياليستى و کمونيستى تاکتيک وسيله اى در خدمت رسيدن به استراتژى است و ماهيتا در تناقض با آن قرار ندارد.

الف) سازماندهى جنبش همبستگى:
معنى عملى دفاع از طبقه کارگر و جنبشهاى آزاديخواهانه نبايد به اعلام موضع سياسى صرف تقليل يابد. قلب اعتراض در دانشگاه بايد همراه با تپش اعتراض طبقه و حرکتهاى آزاديخواهانه بزند. اقدامات مشخصى بايد در اين زمينه در دستور روز قرار گيرد؛ از جمله سازمان دادن جنبش همبستگى با اعتراضات طبقه کارگر، ايجاد کانونها و گروههاى کارى براى حمايت از کارگران، اطلاع رسانى در مورد اعتصاب و مبارزه کارگرى، اعلام همبستگى نمايندگان دانشجويان در ميان اعتصابيون، بحث پيرامون جايگاه اعتراضات و اعتصابات کارگرى در جلسات و مجامع دانشگاهى و ... از اين جمله اند. همين سياست در مورد ديگر جنبشهاى اعتراضى و برابرى طلب ميتواند در اشکال مناسب پيش برده شود.

ب) اعلام موضع در قبال مسائل سياسى:
يک جنبش سرزنده و فعال و يک رهبرى خوش فکر و تيز، مرتبا در مورد مسائلى که در جامعه ذهنيت توده مردم را شکل ميدهد واکنش نشان ميدهد. يک مثال در اين زمينه واکنش در قبال تلاشهاى رژيم در دانشگاهها براى کشاندن دانشجويان پشت سياستها و پروژه هاى خود از قبيل "انتخابات"، "انرژى هسته اى حق ماست"، تبليغات ناسيوناليستى، چماقدارى و ايجاد مزاحمت براى مردم، حمله به زنان، و غيره است. دانشگاه و اعتراض دانشجوئى بايد مرتبا مواضع روشنى در قبال اين مسائل بگيرد تا قادر شود هژمونى سوسياليستى طبقه کارگر را در قلمروهاى مختلف گسترش دهد. اتخاذ چنين سياستهائى دانشگاه هاى کشور را به يک کانون سياسى فعال و مرکزى پر جنب و جوش و آگاه تبديل ميکند و توده دانشجويان را به لايه اى موثر از فعالين و کادرهاى اردوى آزادى و برابرى ارتقا ميدهد.  

جمعبندى؛
دانشگاهها در ايران بويژه در شرايط سياسى امروز يک نقش تعيين کننده ميتوانند ايفا کنند. اين امر بدوا وظايف دانشجويان کمونيست است. موقعيت امروز چپ در دانشگاهها تنها در صورتى تثبيت ميشود که کمونيستها بتوانند گامهاى اساسى بردارند و ماحصل اين اعتراضات را بچينند و به يک سنت قوى مبارزاتى تبديل کنند. تثبيت هژمونى چپ در دانشگاه و مقابله با سياست سرکوب در گرو يک پيشروى سراسرى در قلمروهاى مختلف است. نه جدال فرقه اى، نه فعاليت پراکنده و آکسيونى، نه بى سازمانى دانشجو، نه فقدان يک رهبرى قدرتمند، و نه بى برنامگى قادر نيست اين پيشروى سراسرى را پاسخ دهد. حتى خطر اين هست که با سرکوب و اعمال فشار اين دستاوردها عقب رانده شود و مجددا دانشگاه مجموعا دست راست ها بيافتد. ايندوره از فعاليت و مبارزه پرشور دانشجويان بايد جمعبندى شود و حرکت براى ايجاد سازمان سراسرى دانشجويان در دانشگاههاى بزرگ و مراکز اصلى عملا به دوره و تتمه محصولات "انقلاب فرهنگى" مهر پايان بگذارد. سوسياليسم ضد کاپيتاليستى و قرن بيست و يکمى بايد با مشخصات دوره خود به ميدان بيايد و از روشهاى غير موثر، محدود، فرقه اى، آکسيونى صرف، و ماجراجويانه اجتناب کند. اعتراض و حرکت دانشجويان بايد با قطبنماى سياسى و استراتژى طبقاتى کارگر براى آزادى جامعه هماهنگ شود. دانشگاهها در ايران ميتوانند و بايد به قلب تپنده آزادى و برابرى و يک مرکز فعال سياسى و يک الگوى آوانگارد در منطقه و جهان تبديل شوند. لازمه اين داشتن بينش و سبک کارى اجتماعى و نقدى عميق به وضع موجود است. ما در اين راه بدوا دانشجويان کمونيست را مورد خطاب قرار ميدهيم و براى تامين اين افق و روش کار نهايت تلاش را ميکنيم. فراخوان ما بدوا به کمونيستها و سوسياليستها بعنوان پيشروان اين حرکت است. تنها اين لايه از دانشجويان ميتوانند اين سنت مبارزاتى و سازمانى را پايه گذارى کنند. سنتى که مرتبا بازتوليد شود و با رفتن عده اى از دانشجويان از دانشگاه، اين قلب تپنده همچنان تپنده بماند.

ما دانشجويان کمونيست و سوسياليست را به بحث و تعمق در باره جوانب اين پلاتفرم که در خطوط کلى تدوين شده است فراميخوانيم!

مصوب دفتر سياسى
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى
ديماه ١٣٨۶- ژانويه ٢٠٠٨